شیعه شناسی و پاسخ به شبهات

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

جلد 1 -صفحه : 68/ 64
نمايش فراداده

ايمان ابوطالب(عليه السلام)

اگر يك دهم گواه هايى كه بر ايمان و اسلام «ابوطالب» داريم، درباره فرد ديگرى ـ دور از مسائل سياسى ـ داشتيم، به اتفاق شيعه و سنى اسلام و ايمان او را تصديق مى كرديم، ولى چگونه است كه با وجود اين همه گواهِ محكم بر ايمان «ابوطالب»، باز گروهى ظالمانه وى را تكفير كرده اند. حتّى بعضى گفته اند:

برخى از آياتى كه دلالت بر عذاب دارد در حقّ او نازل شده است. گروهى هم در اين باره توقف نموده اند. عده انگشت شمارى از دانشمندان سنّى نيز حكم به اسلام و ايمان او كرده اند; از جمله زينى دحلان، مفتى مكه (متوفاى سال 1304هـ ) او مى گويد: «بايد انصاف داد كه هدف از طرح اين مسئله جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص اميرالمؤمنين چيز ديگرى نيست.» در اين بحث قصد داريم با اثبات مظلوميّت و ايمان ابوطالب(عليه السلام)، حقيقت امر را روشن نماييم.

تعريف ايمان

ايمان در لغت به معناى تصديق است. مؤمن را از آن جهت مؤمن گويند كه خدا و رسول را تصديق مى كند.

و در عرف متكلمان، ايمان اعتقاد به قلب و تصديق به زبان است; مگر در صورت تقيه كه تصديق به زبان لازم نيست، بلكه خلاف آن جايز بوده و حتّى در برخى موارد تصديق زبانى به آنچه كه در قلب است، حرام مى باشد; آن جا كه خوف بر نفس باشد.

شناخت ايمان هركس دو راه دارد:

يكى آن كه: انسان از نزديك مشاهده كند كه او خدا و رسول را تصديق و به تمام معارف اقرار و به احكام اسلام عمل مى كند، كه در اين صورت احكام ايمان بر او جارى شده و از گروه كافران خارج مى گردد و ديگر اين كه: معصومان خبر از ايمان شخصى دهند; همان گونه كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خبر از ايمان سلمان، عمار، ابوذر و امثال آنان داد. از اين رو هرگاه يكى از معصومين، خبر از ايمان كسى داده است، او را جزو مؤمنان مى دانيم، كه از آن جمله حضرت ابوطالب(عليه السلام)، پدر اميرالمؤمنين، على(عليه السلام)است. در جاى خود به عبارت ها و سخنان صريح آنان اشاره خواهيم كرد.

دلايل ايمان ابوطالب(عليه السلام) با يكى از سه روش زير مى توان طرز تفكر و عقيده هركسى را شناخت:

1ـ بررسى آثار علمى و ادبى به يادگار مانده از او;

2ـ طرز رفتار و كردار او در جامعه;

3ـ عقيده دوستان، نزديكان و بزرگان منصف و بى غرض نسبت به او.

اشعار و سروده ها و هم چنين، خدمات ارزشمند ابوطالب در ده سال آخر عمر، گواه محكمى بر ايمان فوق العاده اوست. عقيده نزديكان بى غرض وى نيز اين است كه او فردى مسلمان و با ايمان بوده است و هرگز كسى از دوستان و اقوام او در حقّ وى جز تصديق اخلاص و ايمان او چيز ديگرى نگفته است. اينك موضوع را از سه طريق يادشده دنبال مى كنيم.

الف ـ ذخاير علمى و ادبى ابوطالب(عليه السلام) از ميان قصائد طولانى وى، قطعاتى چند انتخاب نموده و براى روشن شدن مطلب، ترجمه آنها را نيز مى آوريم:


  • 1ـ لِيَعْلَم خِيارُ الناسِ أنَّ مُحَمَّداً أتانا بهُدى مثلَ ما أتيا بِهِ فكلٌّ بأمرِ اللهِ يَهدِى ويعصم

  • نبىٌّ كَموُسى والمسيحِ بن مريَم فكلٌّ بأمرِ اللهِ يَهدِى ويعصم فكلٌّ بأمرِ اللهِ يَهدِى ويعصم

«اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمّد بسان موسى و مسيح، پيامبر است. همان نور آسمانى را كه آن دو نفر در اختيار داشتند، او نيز دارد. و تمام پيامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمايى و از گناه باز مى دارند.»


  • 2ـ تمنّيتم إن تقتلوه وإنّما نبىّ أتاه الوحى من عند ربّه ومن قال لا يقرع بها سن نادم

  • أمانيّكم هذى كأحلام نائم ومن قال لا يقرع بها سن نادم ومن قال لا يقرع بها سن نادم

«[اى سران قريش!] تصور كرده ايد كه مى توانيد بر او دست يابيد، در صورتى كه آرزويى را در سر مى پرورانيد كه كمتر از خواب هاى آشفته نيست. او پيامبر است، وحى از ناحيه خدا بر او نازل مى گردد و كسى كه بگويد نه، انگشت پشيمانى به دندان خواهد گرفت.»


  • 3ـ ألم تَعلموا انّا وجدنا محمّداً وإنّ عليه فى العباد محبّة ولا حيف فيمن خصّه الله بالحبّ

  • رسولا كموسى خطّ فى أوّل الكتب ولا حيف فيمن خصّه الله بالحبّ ولا حيف فيمن خصّه الله بالحبّ

«[اى قريش!] آيا نمى دانيد كه ما «محمّد» را مانند موسى، پيامبر يافته ايم و نام و نشان او در كتاب هاى آسمانى آمده است و بندگان خدا محبّت خاصى به وى دارند و نبايد درباره كسى كه خدا محبّت او را در دل ها به وديعه نهاده، ستم كرد.»


  • 4ـ والله لن يصلوا إليك بجمعهم فاصدع بأمرك ما عليك غضافة ودعوتنى وعلمت انّك ناصحى ولقد علمت بأنّ دينَ محمّد من خير أديان البريّة ديناً

  • حتّى أؤسّد في التراب دفيناً وابشر بذاك وقرّ منك عيوناً ولقد دعوت وكنت ثمّ أميناً من خير أديان البريّة ديناً من خير أديان البريّة ديناً

«[برادرزاده ام! تا من هستم] هرگز قريش به تو دست نخواهند يافت، من تا روزى كه لحد را بستر كنم و در ميان خاك بخوابم دست از يارى تو برنخواهم داشت. به آنچه مأمورى آشكار كن. از هيچ چيز مترس و بشارت ده و چشمانى را روشن ساز. مرا به آيين خود خواندى و مى دانم تو پنددهنده منى و در دعوت خود امين و درست كارى. به درستى كه كيش «محمّد» از بهترين آيين هاست.»


  • 5ـ أو تؤمنوا بكتاب منزل عجب على نبىّ كموسى أو كذى النون

  • على نبىّ كموسى أو كذى النون على نبىّ كموسى أو كذى النون

«يا اين كه ايمان به قرآنِ سراپا شگفتى بياوريد كه بر پيامبرى مانند موسى و يونس نازل گرديده است.»


  • 6ـ يا شاهد الله علىّ فاشهد إنّى على دين النبىّ أحمد

  • إنّى على دين النبىّ أحمد إنّى على دين النبىّ أحمد

«اى گواه خدا! بر من شهادت ده كه هرآينه من بر دين پيامبر، احمدم.»


  • 7ـ أنت الرسول رسول الله نعلمه عليك نُزِّل من ذى العزة الكتب

  • عليك نُزِّل من ذى العزة الكتب عليك نُزِّل من ذى العزة الكتب

«تو فرستاده شده اى، فرستاده خدايى، ما اين مطلب را بطور يقين مى دانيم، بر تو از صاحب عزّت [خداوند] كتاب ها نازل شده است.»


  • 8ـ لقد اكرم الله النبىّ محمّداً وخير بنى هاشم احمد رسول الإله على فتره

  • فأكرم خلق الله فى الناس أحمد رسول الإله على فتره رسول الإله على فتره

«همانا خداوند پيامبرش محمّد را گرامى داشت، پس گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم و بهترينِ بنى هاشم، احمد است. او كسى است كه بعد از نبودِ پيامبر، از جانب خدا فرستاده شد.»


  • 9ـ نصرت الرسولَ رسول المَليك أذبّ وأحمي رسول الإله وما إن أدبّ لأعدائه ولكن أزير لهم سامياً كما زار ليث بِغيل مضيق

  • ببيض تلألأ كَلَمع البُروق حماية حام عليه شفيق دبيب البِكار حذار الفتيق كما زار ليث بِغيل مضيق كما زار ليث بِغيل مضيق

«فرستاده پروردگار را يارى كردم با شمشيرى درخشان چون صاعقه. از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پشتيبانى مى كنم همانند پشتيبانى كه دل مى سوزاند. اگرچه بر دشمنانش به نرمش رفتار كنم، همچون نرمش شترى نوجوان و پاپس كشيدن شتر نرى گرانمايه. ولكن از روى بزرگى بر آنان نعره مى زنم، چونان نعره هايى كه شير در بيشه هاى تنگ برمى آورد.» علامه امينى(رحمه الله) مى گويد: «من نمى دانم اگر اين عبارت هاى گوناگون كه در اين اشعار آمده، شهادت و اعتراف به نبوّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به شمار نيايد، پس اعتراف و شهادت به نبوت چگونه است.» ابن ابى الحديد مى گويد: «اين اشعار در لفظ متواتر نيستند، ولى در معنا متواترند،و همه آنها در يك امر مشترك اند، و آن تصديق ابوطالب(عليه السلام) به نبوت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله).» ب ـ رفتار ابوطالب(عليه السلام) راه دوم براى اثبات ايمان ابوطالب(عليه السلام)، طرز رفتار و فداكارى و دفاع او از ساحت اقدس پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، كه هركدام از آن خدمات مى تواند آيينه فكر و روشنگر روحيات او باشد:

1ـ ابوطالب(عليه السلام) كسى بود كه پادشاه حبشه را به اسلام دعوت نموده و در شعرى خطاب به او فرمود:


  • أتعلم ملك الحبش أنّ محمّداً أتى بالهدى مثل الذى أتيا به وإنّكم تتلونه فى كتابكم بصدق حديث لاحديث الترجم

  • نبياً كموسى والمسيح بن مريم فكلّ بأمر الله يهدى ويعصم بصدق حديث لاحديث الترجم بصدق حديث لاحديث الترجم

«اى پادشاه حبشه آيا مى دانى كه محمّد پيامبرى است، همانند موسى و عيسى بن مريم. او براى مردم هدايت آورده مانند آنچه كه موسى و عيسى آوردند. همه آنان به امر خداوند هدايت كرده و مردم را از گمراهى باز مى دارند. شما در كتاب خود او را به درستى گفتار ياد مى كنيد نه به گفتار ظنّى.

2ـ او كسى بود كه همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت كرد.

3ـ ابن اثير نقل كرده كه ابوطالب، پيامبر(صلى الله عليه وآله) و علىّ(عليه السلام) را ديد كه هر دو نماز مى گزارند، درحالى كه علىّ(عليه السلام) در طرف راست پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايستاده است. به جعفر tفرمود: كنار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و در طرف چپ او نماز بگزار.»

4ـ وى هنگام مرگ به فرزندان خود چنين گفت: «من، حمايت و پيروى از «محمّد» را به شما توصيه مى كنم، زيرا او امين قريش و راست گوى عرب و داراى تمام كمالات است. آيينى آورده كه دل ها بدان ايمان آورده، امّا زبان ها از ترس شماتت به انكار آن برخاسته است. من اكنون مى بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته و به او ايمان آورده اند و محمّد به كمك آنها براى شكستن صف هاى قريش قيام نموده است. سران قريش را خوار، خانه هاى آنان را ويران و بى پناهان آنها را قوى و نيرومند و در مصدر امور قرار داده است.» آن گاه گفته هاى خود را با جمله هاى زير به پايان رساند:

«اى خويشاوندان من! از دوستان و حاميان حزب او، «اسلام»، باشيد، هركس از او پيروى كند، سعادتمند مى گردد. اگر اجل مرا مهلت مى داد، حوادث و سختى هاى روزگار را از او دفع مى نمودم.» ج ـ اعتراف بزرگان خوب است ايمان و اخلاص ابوطالب(عليه السلام) را از نزديكان وى و نيز از دانشمندان بى غرض بپرسيم; زيرا آنان هرگز دروغ نمى گويند.

1ـ وقتى على(عليه السلام) خبر مرگ ابوطالب(عليه السلام) را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داد، وى سخت گريست و به على(عليه السلام) دستور داد، تا غسل و كفن و دفن او را برعهده گيرد و از خداوند متعال براى او طلب مغفرت نمود.

مى دانيم كه ترحّم تنها بر مسلمان صحيح است. لذا پيامبر(صلى الله عليه وآله) به «سفانه» دختر حاتم طائى فرمود: «اگر پدر تو مسلمان بود برايش طلب مغفرت مى كرديم.»

2ـ امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «ايمان ابوطالب، بر ايمان بسيارى از مردم ترجيح دارد و اميرمؤمنان دستور مى داد تا از طرف وى حجّ به جا آورند.»

3ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: «حضرت ابوطالب(عليه السلام) به سان اصحاب كهف است; در دل ايمان داشتند، و تظاهر به شرك مى نمودند، از اين جهت دو بار مأجور خواهند بود.»

4ـ عباس عرض كرد: اى رسول خدا! براى ابوطالب چه اميدى دارى؟ فرمود: تمام خير را از پروردگارم براى او مى خواهم.

5ـ ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد: «با سندهاى فراوان; برخى از عباس بن عبدالمطلب و بعضى ديگر از ابوبكر بن ابى قحافه، روايت شده كه ابوطالب از دنيا نرفت تا اين كه: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله» گفت.