دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1103
نمايش فراداده
غزليات
-
عشق را با گفت و با ايما چه كار
عاشقان گوي اند در چوگان يار
هر كجا چوگانش راند مي رود
آينه ست و مظهر روى بتان
سوسمار از آب خوردن فارغست
آن خيالى كه ضمير اوطان اوست
عيسيى كه برگذشت او از اير اى رسايل كشته با نادى غيب
اى رسايل كشته با نادى غيب
-
روح را با صورت اسما چه كار
گوى را با دست و يا با پا چه كار
گوى را با پست و با بالا چه كار
با نكوسيماش و بدسيما چه كار
مر ورا با چشمه و سقا چه كار
پاش را با مسكن و با جا چه كار
با غم سرماش و يا گرما چه كار رو تو را با گفت و با غوغا چه كار
رو تو را با گفت و با غوغا چه كار