دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1159
نمايش فراداده
غزليات
-
رحم بر يار كى كند هم يار
اشك هاى بهار مشفق كو
اكروا ذكر هادم اللذات
غار جنت شود چو هست در او
ز آه عاشق فلك شكاف كند
فلك از بهر عاشقان گردد
نى براى خباز و آهنگر
آسمان گرد عشق مي گردد
بين كه لو لاك ما خلقت چه گفت
مدتى گرد عاشقى گرديم
چشم كو تا كه جان ها بيند
در و ديوار نكته گويانند
چون ترازو و چون گز و چو محك عاشقا رو تو همچو چرخ بگرد
عاشقا رو تو همچو چرخ بگرد
-
آه بيمار كى شنود بيمار
تا ز گل پر كنند دامن خار
بشنويد از خزان بي زنهار
انى انين اذ هما فى الغار
ناله عاشقان نباشد خوار
بهر عشقست گنبد دوار
نى براى دروگر و عطار
خيز تا ما كنيم نيز دوار
كان عشق است احمد مختار
چند گرديم گرد اين مردار
سر برون كرده از در و ديوار
آتش و خاك و آب قصه گزار
بي زبانند و قاضى بازار خامش از گفت و جملگى گفتار
خامش از گفت و جملگى گفتار