دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1243
نمايش فراداده

غزليات

  • گر لاش نمود راه قلاش اى ديده جهان و جان نديده گرديست جهان و اندر اين گرد اين مشعله از كجاست بينى عشقى كه نهان و آشكارست چون كشته شوى در او بمانى عشقست نه زر نهان نماند لا حسن يلد حي لا عشق لا حسن يلد حي لا عشق
  • اى هر دو جهان غلام آن لاش جانست جهان تو يك نفس باش جاروب نهان شدست و فراش آن روز كه بشكنى چو خشخاش خون ريز و ستمگرست و اوباش من مات من الهوى فقد عاش العاشق كل سره فاش شاباش زهى جمال شاباش شاباش زهى جمال شاباش