دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 164
نمايش فراداده

غزليات

  • برويد اى حريفان بكشيد يار ما را به ترانه هاى شيرين به بهانه هاى زرين وگر او به وعده گويد كه دمى دگر بيايم دم سخت گرم دارد كه به جادوى و افسون به مباركى و شادى چو نگار من درآيد چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان برو اى دل سبك رو به يمن به دلبر من برو اى دل سبك رو به يمن به دلبر من
  • به من آوريد آخر صنم گريزپا را بكشيد سوى خانه مه خوب خوش لقا را همه وعده مكر باشد بفريبد او شما را بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را بنشين نظاره مي كن تو عجايب خدا را كه رخ چو آفتابش بكشد چراغ ها را برسان سلام و خدمت تو عقيق بي بها را برسان سلام و خدمت تو عقيق بي بها را