دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 195
نمايش فراداده

غزليات

  • خواهم گرفتن اكنون آن مايه صور را ديوار گوش دارد آهسته تر سخن گو اعدا كه در كمينند در غصه همينند گر ذره ها نهانند خصمان و دشمنانند اى جان چه جاى دشمن روزى خيال دشمن رمزى شنيد زين سر زو پيش دشمنان شد زان روز ما و ياران در راه عهد كرديم ما نيز مردمانيم نى كم ز سنگ كانيم درياى كيسه بسته تلخ و ترش نشسته درياى كيسه بسته تلخ و ترش نشسته
  • دامى نهاده ام خوش آن قبله نظر را اى عقل بام بررو اى دل بگير در را چون بشنوند چيزى گويند همدگر را در قعر چه سخن گو خلوت گزين سحر را در خانه دلم شد از بهر رهگذر را مي خواند يك به يك را مي گفت خشك و تر را پنهان كنيم سر را پيش افكنيم سر را بى زخم هاى ميتين پيدا نكرد زر را يعنى خبر ندارم كى ديده ام گهر را يعنى خبر ندارم كى ديده ام گهر را