دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 2226
نمايش فراداده

غزليات

  • شكر ايزد را كه ديدم روى تو چشم گريانم ز گريه كند بود بس بگفتم كو وصال و كو نجاح از لب اقبال و دولت بوسه يافت تير غم را اسپرى مانع نبود آسمان جاهى كه او شد فرش تو شاد بختى كه غم تو قوت او است جست و جويى در دلم انداختى خاك را هايى و هويى كى بدى آب دريا تا به كعب آيد ورا بس كه تا هر كس رود بر طبع خويش بس كه تا هر كس رود بر طبع خويش
  • يافتم ناگه رهى من سوى تو يافت نور از نرگس جادوى تو برد اين كو كو مرا در كوى تو اين لبان خشك مدحت گوى تو جز زره هايى كه دارد موى تو شيرمردى كو شود آهوى تو پهلوانى كو فتد پهلوى تو تا ز جست و جو روم در جوى تو گر نبودى جذب هاى و هوى تو كو بيابد بوسه بر زانوى تو جمله خلقان را نباشد خوى تو جمله خلقان را نباشد خوى تو