دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 2293
نمايش فراداده
غزليات
-
به لاله دوش نسرين گفت برخيزيم مستانه
چو باده بر سر باده خوريم از گلرخ ساده
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشك و خشم آمد
بت گلروى چون شكر چو غنچه بسته بود آن در
كه جان ها كز الست آمد بسى بي خويش و مست آمد
دلا تو اندر اين شادى ز سرو آموز آزادى صلاح ديده ره بين صلاح الدين صلاح الدين
صلاح ديده ره بين صلاح الدين صلاح الدين
-
به دامان گل تازه درآويزيم مستانه
بيا تا چون گل و لاله درآميزيم مستانه
به نسرين گفت تا ما هم براستيزيم مستانه
چو در بگشاد وقت آمد كه درريزيم مستانه
از آن در آب و گل هر دم همي لغزيم مستانه
كه تا از جرم و از توبه بپرهيزيم مستانه براى او ز خود شايد كه بگريزيم مستانه
براى او ز خود شايد كه بگريزيم مستانه