دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3462
نمايش فراداده
ترجيعات
بيست و هفتم
-
اى درد دهنده ام دوا ده
درد تو دواست و دل ضريرست
نوميد همى شود بهر غم
هر ديده كه بهر تو بگريد
شكرش ده، وانگهيش نعمت
گر جان ز جهان وفا ندارد
خوى تو خوش است، هم خوشى بخش
آن نى كه دم تو خورد روزى
اين قفل تو كرده ى برين دل
كس طاقت خشم تو ندارد
غم منكر بس نكير آمد
رحم آر برين فغان و تشنيع
چون باخبرى ز هر فغانى
مهمان من آمدست اندوه
يك لقمه كند هزار جان را
هر سيلى او چو ذوالفقارى
زو تلخ شده دهان دريا
درياچه بود؟ كه از نهيبش
ماييم سرشته ى نوازش خو كرده به سلسبيل و تسنيم
خو كرده به سلسبيل و تسنيم
-
تاريك مكن جهان، ضيا ده
آن چشم ضرير را صفا ده
نوميد شونده را رجا ده
كحلش كش و نور مصطفى ده
صبرش ده، وانگهش بلا ده
از رحمت خويششان وفا ده
كار تو عطاست، هم عطا ده
بازش ز دم خوشت نواده
بفرست كليد و دلگشا ده
اين خشم ببر عوض رضا ده
زومان بستان به آشنا ده
ورنه كنمش قرين ترجيع
زين حالت آتشين، امانى
خون ريز و درشت ميهمانى
كى داو، دهد به نيم جانى
هر نكته ى او يكى سنانى
چون تلخ شد آنچنان دهاني؟
پوشيد كبود، آسمانى
پرورده ى نازنين جهانى با ساقى چون شكرستانى
با ساقى چون شكرستانى