دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 404
نمايش فراداده
غزليات
-
گر تو پندارى به حسن تو نگارى هست نيست
ور تو گويى چرخ مي گردد به كار نيك و بد
سال ها شد كه بيرون درت چون حلقه ايم
بر در انديشه ترسان گشته ايم از هر خيال اى دل جاسوس من در پيش كيكاووس من
اى دل جاسوس من در پيش كيكاووس من
-
ور تو پندارى مرا بي تو قرارى هست نيست
چرخ را جز خدمت خاك تو كارى هست نيست
بر در تو حلقه بودن هيچ عارى هست نيست
خواجه را اين جا خيالى هست آرى هست نيست جز صلاح الدين ز دل ها هوشيارى هست نيست
جز صلاح الدين ز دل ها هوشيارى هست نيست