دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 439
نمايش فراداده
غزليات
-
هر دم سلام آرد كاين نامه از فلانست
زين مرگ هيچ كوسه ارزان نبرد بوسه
هر جا كه سيمبر بد مي دانك سيم بر بد
بتراش زر به ناخن از كان و چاره اى كن
گر حلقه زر نبودى در گوش او نرفتى
ور زانك نازنينى بي سيم و زر ببينى
اين يار زر نگيرد جانى بيار زرين
سنگى است سرخ گشته صد تخم فتنه كشته خامش سخن چه بايد آن جا كه عشق آيد
خامش سخن چه بايد آن جا كه عشق آيد
-
گويى سلام و كاغذ در شهر ما گرانست
بينى دراز كردن آيين نر خرانست
جان و جهان مگويش كان جان ز تو جهانست
پنهان مدار زر را بي زر صنم نهانست
در گوش حلقه زر بر طمع او نشانست
چونك عنايت آمد اقبال رايگانست
زيرا كه زر مرده آن سوى ناروانست
مغرور زر پخته خام است و قلتبانست كمتر ز زر نباشى معشوق بي زبانست
كمتر ز زر نباشى معشوق بي زبانست