دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 609
نمايش فراداده
غزليات
-
ايمان بر كفر تو اى شاه چه كس باشد
آب حيوان ايمان خاك سيهى كفران
جان را صفت ايمان شد وين جان به نفس جان شد
شب كفر و چراغ ايمان خورشيد چو شد رخشان
ايمان فرسى دين را مر نفس چو فرزين را
ايمان گودت پيش آ وان كفر گود پس رو شمس الحق تبريزى رانى تو چنان بالا
شمس الحق تبريزى رانى تو چنان بالا
-
سيمرغ فلك پيما پيش تو مگس باشد
بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد
دل غرقه عمان شد چه جاى نفس باشد
با كفر بگفت ايمان رفتيم كه بس باشد
وان شاه نوآيين را چه جاى فرس باشد
چون شمع تنت جان شد نى پيش و نى پس باشد تا جز من پابرجا خود دست مرس باشد
تا جز من پابرجا خود دست مرس باشد