دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 668
نمايش فراداده

غزليات

  • سماع صوفيان مى درنگيرد يقين مي دانك جسمانيست آفت بيابد خلوت عشرت مسيحا چرا در بزم خلوت بي گرانان نه اصل اين بنا باشد كلوخى كه چشم حقد يوسف را نداند ز هر آهو نه صحرا مشك يابد ز هر نى ناله مشتاق نايد چه داند لطف زهره زهره رفته مى جان را بجز جانى ننوشد نه هر ابرى حريف ماه گردد اگر دلدار گيرد در جهان كس خداوند شمس دين آن نور تبريز خداوند شمس دين آن نور تبريز
  • كه آتش هيزمى را تر نگيرد مكوپ اين دست تا پا برنگيرد اگر مجلس ز گاو و خر نگيرد دل ما عيش را از سر نگيرد كلوخى لطف آن دلبر نگيرد كه بانگ چنگ گوش كر نگيرد ز هر گاوى جهان عنبر نگيرد و هر مرغى ز نى شكر نگيرد كه او را گوشه چادر نگيرد كه جسمانى مى انور نگيرد كه اختر را بجز اختر نگيرد از اين دلدار ما خوشتر نگيرد كه هر كس را چو من چاكر نگيرد كه هر كس را چو من چاكر نگيرد