دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 691
نمايش فراداده

غزليات

  • اى عشق كه جمله از تو شادند تو پادشهى و جمله عشاق هر كس كه سرى و ديده اى داشت خورشيد تويى و ذره از توست چون بوى عنايت تو باشد چون از بر تو مدد نباشد اى دل برجه كه ماه رويان مستند و طريق خانه دانند تا عشق زيد زيند ايشان تا عشق زيد زيند ايشان
  • وز نور تو عاشقان بزادند همرنگ تو پادشه نژادند ديدند تو را سرى نهادند وان نور به نور بازدادند زالان همه رستم جهادند گر حمزه و رستمند بادند از پرده غيب رو گشادند زيرا كه نه مست از فسادند تا ياد بود همه به يادند تا ياد بود همه به يادند