زندگی خواب ها (مجموعه شعر)

سهراب سپهری

نسخه متنی -صفحه : 17/ 10
نمايش فراداده

لولوي شيشه ها

در اين اتاق تهي پيكر

انسان مه آلود

نگاهت به حلقه كدام در آويخته ؟

درها بسته

و كليدشان در تاريكي دور شد

نسيم از ديوارها مي ترواد

گلهاي قالي مي لرزد

ابرها در افق رنگارنگ پرده پر مي زنند

باران ستاره اتاقت را پر كرد

و تو درتاريكي گم شده اي

انسان مه آلود

پاهاي صندلي كهنه ات در پاشويه فرو رفته

درخت بيد از خاك بسترت روييده

و خود را در حوض كاشي مي جويد

تصويري به شاخه بيد آويخته

كودكي كه چشمانش خاموشي ترا دارد

گويي ترا مي نگرد

و تو از ميان هزاران نقش تهي

گويي مرا مي نگري

انسان مه آلود

ترا در همه شبهاي تنهايي

توي همه شيشه ها ديده ام

مادر مرا مي ترساند

لولو پشت شيشه هاست

و من توي شيشه ها ترا مي ديدم

لولوي سرگردان

پيش آ

بيا در سايه هامان بخزيم

درها بسته

و كليدشان در تاريكي دور شد

بگذار پنجره را به رويت بگشايم

انسان مه آلود از روي حوض كاشي گذشت

و گريان سويم پريد

شيشه پنجره شكست و فرو ريخت

لولوي شيشه ها

شيشه عمرش شكسته بود