ستاره (مجموعه شعر)

حسین پناهی

نسخه متنی -صفحه : 26/ 18
نمايش فراداده

گفتگوي من و نازي زير چتر

نازي : بيا زير چتر من که بارون خيست نکنه

مي گم که خلي قشنگه که بشر تونسته آتيشو کشف بکنه

و قشنگتر اينه که

يادگرفته گوجه را

تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره

راسي راسي ؟ يه روزي

اگه گوجه هيچ کجا پيدانشه

اون وقت بشر چکار کنه ؟

من : هيچي نازي

دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم

وقتي آهنا همه تموم بشه

اون وقت بشر

لباسارو مي کنه و با هلهله

از روي آتيش مي پره

نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو

اگه با هم بخوريم

هلهله هاي من وتو

چطوري ثبت مي شه

من : عشق من

آب ها لنز مورب دارند

آدمو واروونه ثبتش مي کنند

ژسمون تو آب برکه تا قيامت مي مونه

نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟

من : من سياه و تو سفيد

نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا

من : نمي دونم والله

چتر رو بدش به من

نازي : اون کسي که چتر رو ساخت عاشق بود

من : نه عزيز دل من ، آدم بود