سیاست نامه امام علی(علیه السلام)

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

نسخه متنی -صفحه : 170/ 69
نمايش فراداده

كنار نهادن كارگزاران عثمان

66. تاريخ اليعقوبى: على عليه السلام، كارگزاران عثمان را از شهرها بر كنار كرد، بجز ابو موسى اشعرى را كه مالك اشتر، درباره اش صحبت كرد و حضرت، وى را بر جاى گذارد.

67. الاختصاص: مردم نزد على عليه السلام گرد آمدند و به وى گفتند: براى مخالفانت فرمان حكمرانى صادر كن، آن گاه، آنان را كنار گذار. على عليه السلام فرمود: مكر و نيرنگ و خيانت، در آتش اند.

68. أمالى الطوسى- به نقل از سحيم-: هنگامى كه با اميرمؤمنان، على بن ابى طالب بيعت شد، به وى خبر رسيد كه معاويه، از آشكار ساختن بيعت، خوددارى كرده و گفته است: اگر مرا بر حكومت شام و مسئوليت هايى كه عثمان بر آنها گماشت، بازگمارَد، با وى بيعت كنم. پس از اين، مغيره نزد اميرمؤمنان آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! معاويه را به نيكى مى شناسى و حاكمِ پيش از تو او را بر حكومت شام، گمارده است. تو هم او را بر آن كار بگمار تا رشته ى كارها از هم نگسلد. سپس اگر عقيده ات تغيير كرد، او را كنار بگذار.

اميرمؤمنان فرمود: اى مغيره! آيا در فاصله ى نصب و عزل، حيات مرا تضمين مى كنى؟. گفت: نه. فرمود: آيا خداوندِ- عزّوجلّ- هيچ گاه از من نپرسد كه چگونه او را بر دو مرد مسلمان در شبى تاريك گماردى؟ "و هيچ گاه گمراهان را ياور نگيرم"؛ ليكن به سوى او بفرست و او را به آنچه از حق نزد من است، فراخوان. اگر اجابت كرد، او يكى از مسلمانان است كه حقوق و وظايفى مانند ديگران دارد، و اگر امتناع ورزيد، به خدا شكايت برم.

مغيره بازگشت و مى گفت: اينك از او شكايت كن و چنين سرود: على عليه السلام را درباره ى فرزند حرب، نصيحت كردم/او نصيحت را رد كرد. روزگار، ديگر برايش مقدّر نسازد. خيرخواهى ام را نپذيرفت/با آن كه اين نصيحت، برايش كافى بود. ديگران برايش خيرخواهى كامل و بى آلايش كردند/و من گفتم: اين خيرخواهى، بسيار گران است.

69. تاريخ الطبرى- به نقل از ابن عبّاس-: عثمان، مرا فراخواند و بر امور حج گمارد. من هم به سوى مكّه روان شدم و حج را با مردم به پا داشتم و نامه ى عثمان به مردم را بر آنها خواندم. سپس به مدينه بازگشتم، در حالى كه با على عليه السلام بيعت شده بود. به خانه اش آمدم. ديدم مغيره بن شعبه، با او خلوت كرده است. مرا |بر در| نگه داشت تا مغيره بيرون رفت. آن گاه گفتم: مغيره چه مى گفت؟

فرمود: پيش از اين نزد من آمد و گفت كه: براى عبداللَّه بن عامر، معاويه و كارگزاران عثمان، نامه بفرست و آنان را بر مسئوليت هاى گذشته شان، باز گمار تا برايت از مردم بيعت بگيرند؛ زيرا آنان شهرها را امن و مردم را آرام مى كنند، امروز به وى جواب رد دادم و گفتم: به خدا سوگند، اگر يك ساعت از روز برايم باقى باشد، براى اِعمالِ نظر خويش، تلاش كنم و اينان و مانند آنها را به حكومت نگمارم. [ در كتاب الكامل في التاريخ چنين آمده است: از پيشنهاد مغيره امتناع ورزيدم و گفتم: در دينم سازش نكنم و تن به خوارى در كارم ندهم. ]

سپس فرمود: مغيره از نزد من بازگشت و مى دانم كه معتقد بود كه من، بر خطايم. تا اين كه اين دفعه برگشت و گفت: من در دفعه ى گذشته برايت خيرخواهى كردم و تو مخالفت ورزيدى. اينك نظرى ديگر برايم پيدا شد و آن اين است كه آنها را عزل كنى و از شخصيت هاى مورد اطمينان، كمك بگيرى. خداوند هم كمك خواهد كرد. آنان، از گذشته ناتوان تر شده اند.

ابن عبّاس مى گويد: به على عليه السلام گفتم كه در مرتبه ى نخست، خيرخواهى كرد و در مرتبه ى دوم، خيانت ورزيد. على عليه السلام به ابن عبّاس فرمود: چگونه خيرخواهى كرد؟. ابن عبّاس گفت: تو مى دانى كه معاويه و يارانش دنيامدارند. اگر آنان را باز گمارى، باكى ندارند چه كسى حكومت را به دست گرفته است، و اگر آنان را عزل كنى، خواهند گفت: حكومت را بدون مشورت، به دست گرفته و رئيس ما مرا به قتل رسانده است ومردم را بر تو بشورانند. آن گاه، شاميان و عراقيان، بر ضدّ تو شورش كنند، با اين كه از طلحه و زبير نيز مطمئن نيستم كه به تو حمله ورزند. على عليه السلام فرمود: اين كه گفتى آنان را بازگمارم، به خدا سوگند، ترديدى ندارم كه اين امر، براى اصلاح زندگى زودگذر دنيا مفيد است؛ ولى آنچه از حق برعهده ى من است و با شناختى كه از كارگزاران عثمان دارم، سوگند به خداوند كه هيچ يك از آنان را هيچ وقت به زمامدارى نگمارم. اگر بدين امر تن دادند، برايشان بهتر است و اگر پشت كردند، شمشير به رويشان خواهم كشيد.

ابن عبّاس گفت: به من گوش فرا ده و در خانه ات بنشين و سراغ اموالت در منطقه ى يَنبُع [ شهركى نزديك مدينه كه چشمه ها و بستان ها دارد. ] برو و در را به روى خود ببند؛ چرا كه تازيان، جنبشى كنند و سپس پراكنده شوند و جز خود را نخواهى يافت. به خداوند سوگند، اگر امروز با اينان به پاخيزى،فردا خونخواهى عثمان را به تو تحميل كنند.

على عليه السلام امتناع ورزيد و به ابن عبّاس فرمود: به سوى شام حركت كن. تو را فرماندار آن سامان كردم.

ابن عبّاس گفت: اين رأيى درست نيست. معاويه، مردى از بنى اميّه است و پسر عموى عثمان و كارگزار او در منطقه ى شام، و من در امان نيستم از اين كه به عنوان خونخواهى عثمان، گردنم را بزند يا كم ترين كارى كه با من بكند، |اين كه| مرا زندانى كند و بر من حكم راند.

على عليه السلام به وى فرمود: چرا؟. ابن عبّاس گفت: به سبب خويشاوندى اى كه ميان من و تو وجود دارد. او هرچه را بخواهد بر تو بار كند، بر من بار خواهد كرد؛ ليكن نامه اى براى معاويه بفرست، بر او منّت گذار و به وى، وعده ده. على عليه السلام امتناع ورزيد و گفت: به خدا سوگند، چنين نخواهد شد. 70. شرح نهج البلاغة- به نقل از مدائنى در گزارش جلسه اى كه در آن، ابن عبّاس و معاويه، حضور داشتند-: مغيرة بن شعبه گفت: آگاه باشيد! سوگند به خداوند كه براى على عليه السلام، خيرخواهى كردم و او رأى خود را ترجيح داد و بر تندروى اش ادامه داد. از اين رو، فرجام امور، به ضرر وى شد نه به سود او، و من، گمان برم كه مردمانش از روش او پيروى كنند.

ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان، به گونه هاى رأى و خاستگاه دورانديشى و چرخش امور، داناتر از آن بود كه رايزنى تو را در آنچه خداوند از آن نهى كرده و بر آن تندى نموده، بپذيرد. نمى يابى گروهى را كه به خداوند و روز واپسين، ايمان آورند، با كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى كنند، دوستى پيشه سازند و او تو را بر آيه اى آشكار و تلاوت شده آگاه ساخت؛ اين سخن خداوند كه: گمراهان را ياور نگيرم.

آيا برايش جايز بود بر اموال عمومى وخون مسلمانان، افرادى را بگمارد كه نزد او امين و مورد اعتماد نبودند؟ هرگز، هرگز! او به واجبات الهى و سنّت پيامبر خدا داناتر است كه خلاف آنچه اظهار مى دارد، در دل داشته باشد، مگر زمان تقيّه؛ و كجا جاى تقيّه است! با روشنى حق، پايدارى دل ها و فراوانى ياور، مانند شمشير بيرون آمده از نيام، در راه اجراى فرمان خدا به پيش مى رود و طاعت پروردگار و تقواى او را بر رأى دنيامداران، ترجيح مى دهد.

استرداد أموال بيت المال

71- الإمام عليّ عليه السلام- من كلام له فيما ردّه على المسلمين من قطائع عثمان-: واللَّه لو وجدتُه قد تُزوِّج به النساء، ومُلك به الإماء؛ لرددتُه، فإنّ في العدل سعة، ومَن ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق [ نهج البلاغة: الخطبة 15، المناقب لابن شهر آشوب 110:2، دعائم الإسلام 396:1، شرح الأخبار 316:373:1 كلاهما نحوه. ]

72- شرح نهج البلاغة: هذه الخطبة ذكرها الكلبي مرويّةً مرفوعةً إلى أبي صالح عن ابن عبّاس: أنّ علياً عليه السلام خَطب في اليوم الثاني من بيعته بالمدينة، فقال:

ألا إنّ كلّ قطيعةٍ أقطعها عثمان، وكلّ مال أعطاهُ من مال اللَّه، فهو مردود في بيت المال، فإنّ الحقّ القديم لا يبطله شي ء، ولو وجدتُه وقد تُزوِّج به النساء، وفُرّق في البلدان، لرددتُه إلى حاله؛ فإنّ في العدل سعة، ومَن ضاق عنه الحق فالجور عليه أضيق.

وتفسير هذا الكلام: أنّ الوالي إذا ضاقت عليه تدبيرات أموره في العدل، فهي في الجور أضيق عليه؛ لأنّ الجائر في مظنّة أن يُمنع ويُصدّ عن جوره.

قال الكلبي: ثمّ أمر عليه السلام بكلّ سلاح وُجِد لعثمان في داره ممّا تقوّى به على المسلمين فقبض، وأمر بقبض نجائب كانت في داره من إبل الصدقة فقبضت، وأمر بقبض سيفه ودرعه، وأمر ألّا يعرض لسلاح وُجِد له لم يقاتل به المسلمون،وبالكفّ عن جميع أمواله التي وُجِدت في داره وفي غير داره، وأمر أن تُرتجع الأموال التي أجاز بها عثمان حيث اُصيبت أو اُصيب أصحابها.

فبلغ ذلك عمرو بن العاص، وكان بأيلة من أرض الشام، أتاها حيث وثب الناس على عثمان فنزلها، فكتب إلى معاوية: ما كنت صانعاً فاصنع، إذ قشرك ابن أبي طالب من كلّ مال تملكه كما تُقشر عن العصا لِحاها [ شرح نهج البلاغة 269:1. ]