غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 117
نمايش فراداده
-
گر صبر دل از تو هست و گر نيست
اى خواجه به كوى دلستانان
دانند جهانيان كه در عشق
گويند به جانبى دگر رو
گرد همه بوستان بگشتيم
من درخور تو چه تحفه آرم
دانى كه خبر ز عشق دارد
سعدى چو اميد وصل باقيست پروانه ز عشق بر خطر بود
پروانه ز عشق بر خطر بود
-
هم صبر كه چاره دگر نيست
زنهار مرو كه ره به در نيست
انديشه عقل معتبر نيست
وز جانب او عزيزتر نيست
بر هيچ درخت از اين مر نيست
جانست و بهاى يك نظر نيست
آن كز همه عالمش خبر نيست
انديشه جان و بيم سر نيست اكنون كه بسوختش خطر نيست
اكنون كه بسوختش خطر نيست