غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 242
نمايش فراداده
-
ميل بين كان سروبالا مي كند
ميل از اين خوشتر نداند كرد سرو
حاجت صحرا نبود آيينه هست
غافلست از صورت زيباى او
من هم اول روز دانستم كه عشق
صبر هم سودى ندارد كب چشم
گر مراد ما نباشد گو مباش
يار زيبا گر بريزد خون يار
سعديا بعد از تحمل چاره نيست تا مگس را جان شيرين در تنست
تا مگس را جان شيرين در تنست
-
سرو بين كاهنگ صحرا مي كند
ناخوش آن ميلست كز ما مي كند
گر نگارستان تماشا مي كند
آن كه صورت هاى ديبا مي كند
خون مباح و خانه يغما مي كند
راز پنهان آشكارا مي كند
چون مراد اوست هل تا مي كند
زشت نتوان گفت زيبا مي كند
هر ستم كان دوست با ما مي كند گرد آن گردد كه حلوا مي كند
گرد آن گردد كه حلوا مي كند