غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 266
نمايش فراداده
-
هر كه را باغچه اى هست به بستان نرود
آن كه در دامنش آويخته باشد خارى
سفر قبله درازست و مجاور با دوست
گر بيارند كليد همه درهاى بهشت
گر سرت مست كند بوى حقيقت روزى
هر كه دانست كه منزلگه معشوق كجاست
صفت عاشق صادق به درستى آنست
به نصيحتگر دل شيفته مي بايد گفت
به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق
عشق را عقل نمي خواست كه بيند ليكن سعديا گر همه شب شرح غمش خواهى گفت
سعديا گر همه شب شرح غمش خواهى گفت
-
هر كه مجموع نشستست پريشان نرود
هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود
روى در قبله معنى به بيابان نرود
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود
اندرونت به گل و لاله و ريحان نرود
مدعى باشد اگر بر سر پيكان نرود
كه گرش سر برود از سر پيمان نرود
برو اى خواجه كه اين درد به درمان نرود
نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود
هيچ عيار نباشد كه به زندان نرود شب به پايان رود و شرح به پايان نرود
شب به پايان رود و شرح به پايان نرود