غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 322
نمايش فراداده
-
آن كه هلاك من همي خواهد و من سلامتش
ميوه نمي دهد به كس باغ تفرجست و بس
داروى دل نمي كنم كان كه مريض عشق شد
هر كه فدا نمي كند دنيى و دين و مال و سر
جنگ نمي كنم اگر دست به تيغ مي برد
كاش كه در قيامتش بار دگر بديدمى هر كه هوا گرفت و رفت از پى آرزوى دل
هر كه هوا گرفت و رفت از پى آرزوى دل
-
هر چه كند ز شاهدى كس نكند ملامتش
جز به نظر نمي رسد سيب درخت قامتش
هيچ دوا نياورد باز به استقامتش
گو غم نيكوان مخور تا نخورى ندامتش
بلكه به خون مطالبت هم نكنم قيامتش
كان چه گناه او بود من بكشم غرامتش گوش مدار سعديا بر خبر سلامتش
گوش مدار سعديا بر خبر سلامتش