غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 39
نمايش فراداده

  • چه دل ها بردى اى ساقى به ساق فتنه انگيزت خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا كى برآميزى و بگريزى و بنمايى و بربايى لب شيرينت ار شيرين بديدى در سخن گفتن جهان از فتنه و آشوب يك چندى برآسودى دگر رغبت كجا ماند كسى را سوى هشيارى دمادم دركش اى سعدى شراب صرف و دم دركش دمادم دركش اى سعدى شراب صرف و دم دركش
  • دريغا بوسه چندى بر زنخدان دلاويزت سپر انداخت عقل از دست ناوك هاى خون ريزت فغان از قهر لطف اندود و زهر شكرآميزت بر او شكرانه بودى گر بدادى ملك پرويزت اگر نه روى شهرآشوب و چشم فتنه انگيزت چو بيند دست در آغوش مستان سحرخيزت كه با مستان مجلس درنگيرد زهد و پرهيزت كه با مستان مجلس درنگيرد زهد و پرهيزت