غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 382
نمايش فراداده

  • دو هفته مي گذرد كان مه دوهفته نديدم حريف عهد مودت شكست و من نشكستم به كام دشمنم اى دوست عاقبت بنشاندى مرا به هيچ بدادى خلاف شرط محبت به خاك پاى تو گفتم كه تا تو دوست گرفتم قسم به روى تو گويم از آن زمان كه برفتى تو را ببينم و خواهم كه خاك پاى تو باشم ميان خلق نديدى كه چون دويدمت از پى شكر خوشست وليكن حلاوتش تو ندانى مرا رواست كه دعوى كنم به صدق ارادت بنال مطرب مجلس بگوى گفته سعدى بنال مطرب مجلس بگوى گفته سعدى
  • به جان رسيدم از آن تا به خدمتش نرسيدم خليل بيخ ارادت بريد و من نبريدم به جاى خود كه چرا پند دوستان نشنيدم هنوز با همه عيبت به جان و دل بخريدم ز دوستان مجازى چو دشمنان برميدم كه هيچ روى نديدم كه روى درنكشيدم مرا ببينى و چون باد بگذرى كه نديدم زهى خجالت مردم چرا به سر ندويدم من اين معامله دانم كه طعم صبر چشيدم كه هيچ در همه عالم به دوست برنگزيدم شراب انس بياور كه من نه مرد نبيدم شراب انس بياور كه من نه مرد نبيدم