غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 404
نمايش فراداده
-
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
به وقت صبح قيامت كه سر ز خاك برآرم
به مجمعى كه درآيند شاهدان دو عالم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
حدي روضه نگويم گل بهشت نبويم
مى بهشت ننوشم ز دست ساقى رضوان هزار باديه سهلست با وجود تو رفتن
هزار باديه سهلست با وجود تو رفتن
-
بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
به گفت و گوى تو خيزم به جست و جوى تو باشم
نظر به سوى تو دارم غلام روى تو باشم
ز خواب عاقبت آگه به بوى موى تو باشم
جمال حور نجويم دوان به سوى تو باشم
مرا به باده چه حاجت كه مست روى تو باشم و گر خلاف كنم سعديا به سوى تو باشم
و گر خلاف كنم سعديا به سوى تو باشم