غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 409
نمايش فراداده
-
امروز مباركست فالم
الحمد خداى آسمان را
خوابست مگر كه مي نمايد
كاين بخت نبود هيچ روزم
امروز بديدم آن چه دل خواست
اكنون كه تو روى باز كردى
ديگر چه توقعست از ايام
بازآى كز اشتياق رويت
آزرده ام از فراق چونانك
وز غايت تشنگى كه بردم
بيچاره به رويت آمدم باز
از جور تو هم در تو گيرم چون دوست موافقست سعدى
چون دوست موافقست سعدى
-
كافتاد نظر بر آن جمالم
كاختر به درآمد از وبالم
يا عشوه همي دهد خيالم
وين گل نشكفت هيچ سالم
ديد آن چه نخواست بدسگالم
رو باز به خير كرد حالم
چون بدر تمام شد هلالم
بگرفت ز خويشتن ملالم
دل باز نمي دهد وصالم
در حلق نمي رود زلالم
چون چاره نماند و احتيالم
وز دست تو هم بر تو نالم سهلست جفاى خلق عالم
سهلست جفاى خلق عالم