غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 482
نمايش فراداده
-
صيد بيابان عشق چون بخورد تير او
گو به سنانم بدوز يا به خدنگم بزن
گفتم از آسيب عشق روى به عالم نهم
با همه تدبير خويش ما سپر انداختيم
چاره مغلوب نيست جز سپر انداختن
كشته معشوق را درد نباشد كه خلق
او به فغان آمدست زين همه تعجيل ما
در همه گيتى نگاه كردم و بازآمدم
سعدى شيرين زبان اين همه شور از كجا آتشى از سوز عشق در دل داوود بود
آتشى از سوز عشق در دل داوود بود
-
سر نتواند كشيد پاى ز زنجير او
گر به شكار آمدست دولت نخجير او
عرصه عالم گرفت حسن جهان گير او
روى به ديوار صبر چشم به تقدير او
چون نتواند كه سر دركشد از تير او
زنده به جانند و ما زنده به تأير او
اى عجب و ما به جان زين همه تأخير او
صورت كس خوب نيست پيش تصاوير او
شاهد ما آيتيست وين همه تفسير او تا به فلك مي رسد بانگ مزامير او
تا به فلك مي رسد بانگ مزامير او