غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 80
نمايش فراداده

  • اين باد بهار بوستانست دل مي برد اين خط نگارين اى مرغ به دام دل گرفتار شب ها من و شمع مي گدازيم گوشم همه روز از انتظارت ور بانگ مذنى مي آيد با آن همه دشمنى كه كردى با قوت بازوان عشقت بيزارى دوستان دمساز ناليدن دردناك سعدى آتش بنى قلم درانداخت آتش بنى قلم درانداخت
  • يا بوى وصال دوستانست گويى خط روى دلستانست بازآى كه وقت آشيانست اينست كه سوز من نهانست بر راه و نظر بر آستانست گويم كه دراى كاروانست بازآى كه دوستى همانست سرپنجه صبر ناتوانست تفريق ميان جسم و جانست بر دعوى دوستى بيانست وين حبر كه مي رود دخانست وين حبر كه مي رود دخانست