غزلیات

صائب تبریزی

نسخه متنی -صفحه : 180/ 180
نمايش فراداده

  • دايم ستيزه با دل افگار مي كنى اى واى اگر به گربه ى خونين برون دهم شرمنده نيستى كه به اين دستگاه حسن يوسف به خانه روى ز بازار مي كند چشم بدت مباد، كه با چشم نيمخواب يك روز اگر كند ز تو آيينه رو نهان رنگ شكسته را به زبان احتياج نيست رنگ شكسته را به زبان احتياج نيست
  • با لشكر شكسته چه پيكار مي كني؟ خونى كه در دلم تو ستمكار مي كنى دل مي برى ز مردم و انكار مي كني؟ هر گه ز خانه روى به بازار مي كنى بر خلق ناز دولت بيدار مي كنى رحمى به حال تشنه ى ديدار مي كنى صائب عب چه درد خود اظهار مي كني؟ صائب عب چه درد خود اظهار مي كني؟