غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 102
نمايش فراداده

  • آنى كه چو تو گردش ايام ندارد چون دانه ى ياقوت تو گل دانه ندارد بادى نبرد در همه آفاق كه از ما دادى ندهد عشق تو ما را كه در آن داد من در نرسم در تو به صد حيله و افسون من در نرسم در تو به صد حيله و افسون
  • سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد چون دام بناگوش توبه دام ندارد سوى لب تو نامه و پيغام ندارد بى داد تو افراخته صمصام ندارد گويى قدم دولت من گام ندارد گويى قدم دولت من گام ندارد