-
ما را ز مه عشق تو سالى دگر آمد
در ديده خيالى كه مرا بد ز رخ تو
بر مركب شايسته شهنشاه شكوهت
شد نقص كمالى كه مرا بود به صورت
بر طبل طلب مي زدم از حرص دوالى
از سينه نهال امل از بيم بكندم
بر عشوه ز من رفت به تعريض نكالات در وصف صفا حيدر اقبال به چشمم
در وصف صفا حيدر اقبال به چشمم
-
دور از ره هجر تو وصالى دگر آمد
يكباره همه رفت و خيالى دگر آمد
بر تخت دل من به جمالى دگر آمد
در عالم تحقيق كمالى دگر آمد
ناگاه بر آن طبل دوالى دگر آمد
با ميوه ى انصاف نهالى دگر آمد
آسوده به تصريح نكالى دگر آمد بر دلدل دولت به دلالى دگر آمد
بر دلدل دولت به دلالى دگر آمد