غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 133
نمايش فراداده

  • روى او ماهست اگر بر ماه مشك افشان بود گر روا باشد كه لالستان بود بالاى سرو دل چو گوى و پشت چون چوگان بود عشاق را گر ز دو هاروت او دلها نژند آيد همى من به جان مرجان و لولو را خريدارى كنم راز او در عشق او پنهان نماند تا مرا زان كه غمازان من هستند هر سه پيش خلق بر كنار خويش رضوان پرورد او را به ناز هر زمان گويم به شيرينى و پاكى در جهان هر زمان گويم به شيرينى و پاكى در جهان
  • قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود بر مه روشن روا باشد كه مشك افشان بود تا زنخدانش چو گوى و زلف چون چوگان بود درد دلها را ز دو ياقوت او درمان بود گر چو دندان و لب او لولو و مرجان بود روى زرد و آه سرد و ديده ى گريان بود هر كجا غماز باشد راز كى پنهان بود حور باشد هر كه او پرورده ى رضوان بود چون لب و دندان او يارب لب و دندان بود چون لب و دندان او يارب لب و دندان بود