غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 142
نمايش فراداده

  • لشكر شب رفت و صبح اندر رسيد چشم مست پر خمارت باز كن مطرب سرمست را آواز ده پر مكن جام اى صنم امشب چو دوش نيست گويى آن حكايت راستى كيست كز عشقت نه بر خاك اوفتاد چون خطت طغراى شاهنشاه يافت از سنايى زارتر در عشق كيست از سنايى زارتر در عشق كيست
  • خيز و مهرويا فراز آور نبيد كز نشاطت صبرم از دل بر پريد چون ز ميخانه عصير اندر رسيد كت همه جامه چكانه بر چكيد خون دل بر گرد چشم ما دويد كيست كز هجرت نه جامه بر دريد از فنا خط گردد عالم بر كشيد يا چو تو دلبر به زيبايى كه ديد يا چو تو دلبر به زيبايى كه ديد