-
هر كه در كوى خرابات مرا بار دهد
بار در كوى خرابات مرا هيچ كسى
در خرابات بود يار من و من شب و روز
اى خوشا كوى خرابات كه پيوسته در او
هر كه او حال خرابات بداند به درست
در خرابات نبينى كه ز مستى همه سال
آنكه چون باشد هشيار به فرزند عزيز
هر دو عالم را چون مست شود از دل و جان
آنكه بيرون خرابات به قطمير و نقير
آنكه نانى همه آفاق بود در چشمش
آنكه او كيسه ز طرار نگهدارد چون
اى تو كز كوى خرابات ندارى گذرى تو برو زاويه ى زهد نگهدار و مترس
تو برو زاويه ى زهد نگهدار و مترس
-
به كمال و كرمش جان من اقرار دهد
ندهد ور دهد آن يار وفادار دهد
به سر كوى همى گردم تا بار دهد
مر مرا دوست همى وعده ى ديدار دهد
هر چه دارد همه در حال به بازار دهد
راهب دير ترا كشتى و زنار دهد
در مى سيم به صد زارى دشخوار دهد
به بهاى قدح مى دهد و خوار دهد
چون در آيد به خرابات به قنطار دهد
در خرابات به مى جبه و دستار دهد
به خرابات شود كيسه به طرار دهد
زان سناييت همى پند به مقدار دهد كه خداوند سزا را به سزاوار دهد
كه خداوند سزا را به سزاوار دهد