غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 18
نمايش فراداده

  • اى به بر كرده بى وفايى را بر ما امشبى قناعت كن اى رخت بستده ز ماه و ز مهر زود در گردنم فگن دلقى چنگى و بربطى به گاه نشاط با چنان روى و با چنان زلفين آتشى نزد ماست خيز و بيار بار ندهند نزد ما به صبوح چون بود يار زشت پر معنى چو شدى مست جاى خواب بساز چو شدى مست جاى خواب بساز
  • منقطع كرده آشنايى را بنما خلق انبيايى را خوبى و لطف و روشنايى را بركش اين رومى و بهايى را جمله يارى دهند نايى را منهزم كرده اى ختايى را آبى و خاكى و هوايى را هيچ بيگانه ى مرايى را چكنم جور هر كجايى را وز ميان بانگ زن سنايى را وز ميان بانگ زن سنايى را