-
باز در دام بلاى تو فتاديم اى پسر
زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان
گاه با چشم و دل پر آتش و آب اى نگار
تا دل ما شد اسير عقرب زلفين تو از هوس بر حلقه ى زلفين تو بستيم دل
از هوس بر حلقه ى زلفين تو بستيم دل
-
بر سر كويت خروشان ايستاديم اى پسر
بر اميد دانه در دام او افتاديم اى پسر
گاه با فرق و دو لب بر خاك و باديم اى پسر
همچو عقرب دستها بر سر نهاديم اى پسر تا ز غم بر رخ ز ديده خون گشاديم اى پسر
تا ز غم بر رخ ز ديده خون گشاديم اى پسر