غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 197
نمايش فراداده

  • برخيز و برو باده بيار اى پسر خوش باده خور و مستى كن و دلدارى و عشرت رنج و غم بيهوده منه بر دل و بر جان خواهى كه بود خاك درت افسر عشاق ناموس خرد بشكن و سالوس طريقت زهد و گنه و كفر و هدى را همه در هم تا زنده شود مجلس ما از رخ و زلفت از جان و جوانى نبود شاد سنايى صد سجده ى شكر از دل و از جان به تو آرد صد سجده ى شكر از دل و از جان به تو آرد
  • وين گفت مرا خوار مدار اى پسر خوش و اندوه جهان باد شمار اى پسر خوش و آن چت بنخارد بمخار اى پسر خوش در باده فزون كن تو خمار اى پسر خوش وز هر دو برآور تو دمار اى پسر خوش در باز به يك داو قمار اى پسر خوش در مجلس ما مشك و گل آر اى پسر خوش تا دل نكند بر تو نار اى پسر خوش او را ز چه دارى تو فگار اى پسر خوش او را ز چه دارى تو فگار اى پسر خوش