-
آن كژدم زلف تو كه زد بر دل من نيش
آنجا كه بود انجمن لشگر خوبان
بنگر كه همى با من و با تو چكند چرخ
هر شب كه كند عشق شكيبايى من كم
اى روى تو قارون شده از حسن و ملاحت خود چون بود آخر به غم هجر گرفتار
خود چون بود آخر به غم هجر گرفتار
-
از ضربت آن زخم دل نازك من ريش
نام تو بود اول و پاى تو بود پيش
بر هر دو همى چون شمرد مكر و فن خويش
هم در گذرد خوبى و زيبايى تو بيش
از هجر تو قارونم و از وصل تو درويش آن كس كه به اول نبود عافيت انديش
آن كس كه به اول نبود عافيت انديش