غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 207
نمايش فراداده

  • آن كژدم زلف تو كه زد بر دل من نيش آنجا كه بود انجمن لشگر خوبان بنگر كه همى با من و با تو چكند چرخ هر شب كه كند عشق شكيبايى من كم اى روى تو قارون شده از حسن و ملاحت خود چون بود آخر به غم هجر گرفتار خود چون بود آخر به غم هجر گرفتار
  • از ضربت آن زخم دل نازك من ريش نام تو بود اول و پاى تو بود پيش بر هر دو همى چون شمرد مكر و فن خويش هم در گذرد خوبى و زيبايى تو بيش از هجر تو قارونم و از وصل تو درويش آن كس كه به اول نبود عافيت انديش آن كس كه به اول نبود عافيت انديش