غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 223
نمايش فراداده

  • برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده ام مهر تو با جان من پيوسته گشت اندر ازل از هواى هر كه جز تو جان و دل بزدوده ام عشق تو بر دين و دنيا دلبرا بگزيده ام تا بديدم درج مرواريد خندان ترا تا به من بر لشگر اندوه تو بگشاد دست دست دست من بد از اول كه در عشق آمدم دست دست من بد از اول كه در عشق آمدم
  • ور چه آزادم ترا تا زنده ام من بنده ام نيست روى رستگارى زو مرا تا زنده ام وز وفاى تو چو نار از ناردان آگنده ام خواجگى در راه تو در خاك راه افگنده ام بس عقيقا كز دريغ از ديده بپراكنده ام از صلاح و نيكنامى دستها بفشانده ام كم زدم تا لاجرم در ششدره درمانده ام كم زدم تا لاجرم در ششدره درمانده ام