غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 239
نمايش فراداده

  • ترا دل دادم اى دلبر شبت خوش باد من رفتم اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم ببردى نور روز و شب بدان زلف و رخ زيبا به چهره اصل ايمانى به زلفين مايه ى كفرى ميان آتش و آبم ازين معنى مرا بينى بدان راضى شدم جانا كه از حالم خبر پرسى بدان راضى شدم جانا كه از حالم خبر پرسى
  • تو دانى با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم گرفتم هجرت اندر بر شبت خوش باد من رفتم زهى جادو زهى دلبر شبت خوش باد من رفتم ز جور هر دو آفتگر شبت خوش باد من رفتم لبان خشك و چشم تر شبت خوش باد من رفتم ازين آخر بود كمتر شبت خوش باد من رفتم ازين آخر بود كمتر شبت خوش باد من رفتم