غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 243
نمايش فراداده

  • روزى كه رخ خوب تو در پيش ندارم چندين چه كنى جور و جفا با من مسكين در مجمره ى عشق و غمت سوخته گشتم تا سلسله ى عشق تو بربست مرا دست زان غمزه ى غماز غم افزاى تو بر من زان غمزه ى غماز غم افزاى تو بر من
  • آن روز دل خلق و سر خويش ندارم چون طاقت هجرت من درويش ندارم زين بيش سر گفت و كمابيش ندارم جز سلسله بر دست دل ريش ندارم اسلام شد و قبله شد و كيش ندارم اسلام شد و قبله شد و كيش ندارم