-
اى چهره ى تو چراغ عالم
شد خلد به روى تو سرايم
اى شمسه ى نيكوان به خوبى
كوى تو شدست باغ عشاق
بنديست نهان ز بند زلفت
هر روز همى شود به نوعى
گر بود مرا پرى به فرمان
بر زد نتوان به شادكامى
اى جان من و دو ديده بر من
آخر به سر آيد اين شب هجر گر بر لبم آيد آن لبانت
گر بر لبم آيد آن لبانت
-
با ديدن تو كجا بود غم
بى روى تو خلد شد جهنم
چون تو دگرى نزاد ز آدم
باريده بر او ز ديده هانم
بر جان و دل رهيت محكم
حسن تو فزون و صبر من كم
ور باشد ملك و ملكت جم
بى روى تو اى نگار يك دم
چون ديده ى مور گشت عالم
وين صبح وصال بردمد هم هرگز نزنم من آتشين دم
هرگز نزنم من آتشين دم