غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 251
نمايش فراداده

  • اى چهره ى تو چراغ عالم شد خلد به روى تو سرايم اى شمسه ى نيكوان به خوبى كوى تو شدست باغ عشاق بنديست نهان ز بند زلفت هر روز همى شود به نوعى گر بود مرا پرى به فرمان بر زد نتوان به شادكامى اى جان من و دو ديده بر من آخر به سر آيد اين شب هجر گر بر لبم آيد آن لبانت گر بر لبم آيد آن لبانت
  • با ديدن تو كجا بود غم بى روى تو خلد شد جهنم چون تو دگرى نزاد ز آدم باريده بر او ز ديده هانم بر جان و دل رهيت محكم حسن تو فزون و صبر من كم ور باشد ملك و ملكت جم بى روى تو اى نگار يك دم چون ديده ى مور گشت عالم وين صبح وصال بردمد هم هرگز نزنم من آتشين دم هرگز نزنم من آتشين دم