غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 263
نمايش فراداده

  • روزى من آخر اين دل و جان را خطر كنم لبيك عاشقى بزنم در ميان كوه جامه بدرم از وى و دعوى خون كنم يا تاج وصل بر سر اميد برنهم يا تاج وصل بر سر اميد برنهم
  • گستاخ وار بر سر كويش گذر كنم وز حال خويش عالميان را خبر كنم شهرى ازين خصومت زير و زبر كنم يا مردوار سر به سر دار بركنم يا مردوار سر به سر دار بركنم