غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 282
نمايش فراداده

  • آمد گه آنكه ساغر آريم بر پشت چمن سمن برآمد در باغ چو بنگريم رويش اندر ره عاشقى ز باده با همت خود به عون دردى يك مر صلاح را مگر ما چون مركب عاشقى به معنى گر جان و جهان و دين ببازيم در خاك بسيط چون سنايى در خاك بسيط چون سنايى
  • آواز چو عاشقان برآريم ما روى بر آن سمنبر آريم جانها به نار بتگر آريم گر از سر لاف خود برآريم از عالم عشق پر برآريم در ره روش قلندر آريم اندر صف كم زنان در آريم سرپوش زمانه در سر آريم نعت فلك مدور آريم نعت فلك مدور آريم