غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 284
نمايش فراداده

  • خيز تا مى خوريم و غم نخوريم تا توانيم كرد با همه كس قصد آزار دوستان نكنيم نشنوين آنچه ناشنودنيست ما كه خواهيم جست عيب كسان اى كه گفتى كه عاقبت بنگر بنده ى نيكوان لاله رخيم شب نباشيم جز به مصطبه ها مى كشان و مقامران دغا پاكبازان هر دو عالم را دوستار نگار و سرخ مييم پدران را خداى مزد دهاد پدران را خداى مزد دهاد
  • وانده روز نامده نبريم رادمردى و مردمى سپريم پرده ى راز دشمنان ندريم زانچه ناگفتنيست درگذريم عيب خود بر خودى همى شمريم ما نه مردان عاقبت نگريم عاشق دلبران سيمبريم روز هر سو به گلخنى دگريم همه از ما بهند و ما بتريم به گه باختن به جو نخريم دشمن مال مادر و پدريم نه چو ما كس كه ناخلف پسريم نه چو ما كس كه ناخلف پسريم