غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 302
نمايش فراداده

  • قومى كه به افلاس گرايد دل ايشان وقتى كه شود كار برايشان همه مشكل گر چند قديمست خلاف گل و آتش با قافله ى مفلسى و مرحله ى عشق پيدا ز صفاتست و نهانست معانى جز تربيت و تمشيت و صدق و صفا نيست جز تربيت و تمشيت و صدق و صفا نيست
  • جز كوى حقيقت نبود منزل ايشان جز باده بگو حل كه كند مشكل ايشان با آتش عشق ست موافق گل ايشان جز بار ملامت نكشد محمل ايشان در نفس عزيز و نفس مقبل ايشان پيرايه و سرمايه ى جان و دل ايشان پيرايه و سرمايه ى جان و دل ايشان