-
اى دوست ره جفا رها كن
بر درگه وصل خويش ما را
در صورت عشق ما نگارا
آخر روزى براى ما زى
ماها تو نگار خوش لقايى
من دل كردم ز عشق يكتا
اكنون كه تو تشنه ى بلايى
ورنه تو كه سغبه ى جفايى در جمله هميشه با سنايى
در جمله هميشه با سنايى
-
تقصير گذشته را قضا كن
با حاجب بارت آشنا كن
بدخويى را ز خود جدا كن
آخر كارى براى ما كن
با ما دل خويش خوش لقا كن
تو رشته ى دوستى دو تا كن
راضى شده ام هلا بلا كن
تن در دادم برو جفا كن كارى كه كنى تو بى ريا كن
كارى كه كنى تو بى ريا كن