غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 329
نمايش فراداده

  • جانا دل دشمنان حزين كن تيغ عشرت ز باده بركش من خاتم كرده ام دو بازو تا جان من از رخت نسوزد تا عيش عدو چو زهر گردد بى باده مباش و بى رهى هيچ بى باده مباش و بى رهى هيچ
  • با خود شبكى مرا قرين كن اسب شادى به زير زين كن خود را به ميان اين نگين كن رخ زير دو زلف خود دفين كن با ما سخنان چو انگبين كن كورى همه دشمنان چنين كن كورى همه دشمنان چنين كن