غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 330
نمايش فراداده

  • چشمكان پيش من پر آب مكن ريگ را پيش چشم رود مكن به كس از ابتدا رسول مباش به صبورى توان رسيد به دوست نه خدايى چنين مجيب مباش با سنايى چنين توانى بود با سنايى چنين توانى بود
  • دلم از عاشقى كباب مكن رود را پيش دل سراب مكن رقعه اى آيدت جواب مكن به هم اندر مزن شتاب مكن دعوت خلق مستجاب مكن ور نه شو خويشتن عذاب مكن ور نه شو خويشتن عذاب مكن