-
خواجه سلام عليك آن لب چون نوش بين
پيش ركابت جمال كيست گرفته عنان
گردش ايام دوش تعبيه اى ساختست
برگذر و كوى او غرقه چو من صد هزار
گوش مينبار و آن نغمه و دستان شنو
در بر تنگ شكر مار جهانسوز بين
گر چه دل ريش ما بر سر سوداى اوست
صف زده در پيش او خلق خروشان شده
بهره ى ما ديده اى ناله و فرياد ازو
ساقى فردوس را از پى بازار او زلفش يكسو فگن و آنگه در زير زلف
زلفش يكسو فگن و آنگه در زير زلف
-
توشه ى جانها در آن گوشه ى شبپوش بين
چرخ جفا كيش بين لعل وفا كوش بين
سوخته ى عشق باش ساخته ى دوش بين
عاشق جانباز بين مرد كفن پوش بين
ديده برانداز و آن خط و بناگوش بين
بر سر سنگ سياه صبر جگرجوش بين
بر دل او ياد ما جمله فراموش بين
تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بين
بهره ى هر ناكسى بوسه و آغوش بين
بر در ميخانه ها بلبله بر دوش بين جان سنايى ز عشق خسته و مدهوش بين
جان سنايى ز عشق خسته و مدهوش بين