غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 390
نمايش فراداده

  • اى لعل ترا هر دم دعوى خدايى با جزع تو و لعل تو بر درگه حسنت پيش تو همى گردم در خون دو ديده گفتى كه چه مي سازى بى صبر دل و جان آنكس كه به سوداى تو از خود نشود دور از جمع غلامان تو حقا كه درين شهر از جمع غلامان تو حقا كه درين شهر
  • برخاسته از راه تو چونى و چرايى عيسى به تعلم شده موسى به گدايى مي بينى و مي پرسى اى خواجه كجايى جانا چه توان ساخت بدين رخت و كيايى سستست به كار خود چون بت به خدايى يك بنده ترا نيست به مانند سنايى يك بنده ترا نيست به مانند سنايى